عشق حافظ
روزگاری ست که سودای بتان دین من است غم این کارنشاط دل غمگین من است
دیدن روی تورادیده جان بین باید دین کجامرتبه چشم جهان بین من است
یارمن باش که زیب فلک وزینت دهر ازمه روی توواشک چوپروین من است
[ بازدید : 36 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ]
بوستانی ازشعر |
عشق حافظروزگاری ست که سودای بتان دین من است غم این کارنشاط دل غمگین من است دیدن روی تورادیده جان بین باید دین کجامرتبه چشم جهان بین من است یارمن باش که زیب فلک وزینت دهر ازمه روی توواشک چوپروین من است [ بازدید : 36 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] رباعیای دوست به وصل خویش دلشادم کن ازبندتعلقات آزادم کن شاگردی مکتبت نمودم چندی باپرتوی ازکمال استادم کن [ بازدید : 39 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] عشقازتومن باپونه های جویباران گفتگوکردم بوی آغوش تورادرسبزه زاران جستجوکردم من نگاهت راکه باابربهاری آشنایی داشت بادوچشمان پرازاندوه باران آرزوکردم [ بازدید : 33 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] خدافروغ دیده شبهای بی ستاره تویی امیدروشن دل های پاره پاره تویی شراب وحدت جانها بجام صبح امید پس ازصلای مؤذن به هرمناره تویی [ بازدید : 34 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] شهیداوداشت سری وسرنوشتی که مپرس افکنده به راه سرگذشتی که مپرس ازخون سیاووشی اولاله دمید هرصبحدم ازمشرق تشتی که مپرس [ بازدید : 35 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] نظام خلقتدانی که چرا خروس سحری هرصبحدمان می کندنوحه گری یعنی که کزعمرشبی گذشت و تو هنوز بی خبری [ بازدید : 41 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] فرشته های بی بالمی خواهم بنویسم درمورددوفرشته اگر آنهارامی شناسی به آنها محبت کن نداشته هایت رافراموش کن وآنهارابنگر! بنگر:که چگونه برای بزرگ شدن تو انتظار کشیدند وبرای شیرین شدن این انتظار ازخوشی هاگذشتند..... تاتوراببینند:بزرگ شدنت را نحوه زندگی کردنت را افتخار آفرینیت راو..........چگونه پاسخ دادن به خوبی هایشان را دوستشان بدار همانگونه که آنها دوستت دارند جانت رابرایشان فداکن وسعی کن محبتت را نشانشان بدهی پدر ومادرت را یک معجزه ی خداجانبه بدان وبرای خوش حال کردنشان ازهمه چیز بگذرتا............ لذت داشتن فرشته هاراازدست ندهی چون هرکسی فرشته ندارد [ بازدید : 39 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] خداوبندهبه نام خداوندخورشید وماه خداوندجان آفرنیک خواه خداوندهستی خداوندپاک خداوندزیبا خداوند خاک خدایی که عاری ست ازهرکسی گرفت درغم ودرددست کسی چون اینگونه که هست بخشنده او همه چون تو گشتندازعبداو اگرخواهی شوی مخلص به آسان بکن دستت بلند پیش خداجان که گیرد دست تو درهر بیابان کند مخلص تورا ازآن گناهان طلب کن مغفرت ازبهر خویشتن نکن کوتاهی ای بنده سرافکن
[ بازدید : 52 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] تاگل هیچمی رفتیم و درختان چه بلندوتماشا چه سیاه! راهی بود ازماتاگل هیچ. مرگی دردامنه ها ابری سرکوه مرغان لب زیست. می خواندیم(بی تو دری بودم به برون ونگاهی به کران وصدایی به کویر) می رفتیم خاک ازما می ترسیدوزمان برسرمامی بارید. خندیدیمورطه پریدازخواب ونهان هاآوایی افشاندند. ماخاموش و بیابان نگران وافق یک رشته نگاه. بنشستیم تو چشمت پردور من دستم پرتنهایی وزمین ها پرخواب .خوابیدیم.می گویند:دستی درخوابی گل می چید [ بازدید : 38 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] معرفیبنام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست سلام من زهرا موسوی هستم نویسنده این وب امیدوارم از نوشته های من لذت ببرید لطفا نظر یادتون نره [ بازدید : 39 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ] |
|
[ طراح قالب : آوازک | Powered By : Avablog.ir ] |